رحمان بوستانی ::
چهارشنبه 84/12/10 ساعت 4:1 عصر
من و بغض یه غروب غم زده
تو و جاده و یه عمری فاصله
من دلم گرفته تو این لحظه ها
که نه تو هستی نه بارون میباره
چقدر به خاطرت گریه کنم
غروبا بدون تو تنها باشم
چقدر تو جاده ی فاصله ها
دنبالت بیام و پیدات نکنم
یادته روزایی که با هم بودیم
زیر بارون عشق و فریاد می زدیم
لحظه هامون پر بود از خاطره ها
حالا حتی خبر از هم نداریم
من دیگه طاقت دوری ندارم
آخه تا کی بدون تو بمونم
تو که بی وفا نبودی پس چرا
دنبالم نیومدی نمی دونم
شایدم رفتی و با یه کی دیگه
اونی که برات همش از عشق می گه
بی خیال من شدی اما بدون
یه روزی اونم قلبت و پس میده
نوشته های دیگران()