وقتی تاریکی شبها رو چشام پا میذاره
نور چشمای قشنگت توی قلبم میزنه
وقتی سرمای زمستون توی رگهام میزنه
گرمی دستای نازت منو آروم میکنه
وقتی تلخی فراغت تو نگام موج میزنه
شهد بوسه لبانت رو دلم ساز میزنه
وقتی کابوس جدایی رو دلم خط میزنه
روی خواب خط میکشم تا منو داغون نکنه
وقتی لحظه وصالت داد رفتن میزنه
ابر چشمای غریبم تا سحر زار میزنه
وقتی قصه رسیدن کج و ناخوانا میشه
واژه هرگز نمیخوام واسه من خوانا میشه
وقتی رسم و عادت بدقولیهات تازه میشه
رد پای گریه هام رو صورتم خط میذاره
وقتی قفل دستات از دستای من جدا میشه
زنگ خوابیده قلبم بی صدا کنده میشه
آی خدای عاشقا دلم میخواد بهت بگه
اگه به عشقم برسم چیزی ازت کم نمیشه
فدای مهربونیهات قصه ما تموم نشه
گوشه نگاهی بکنی واسه عشق ما بسه
نذار گل وصال ما به دست تقدیر برسه
واسه یه بار هم که شده هر چی میگم بذار بشه