مرا عاشق خود کردی و رفتی مرا در این دنیا تنها گذاشتی و رفتی
دلم را دیوانه ات کردی و رفتی که این دل سوختو و هیچ نگفتی ورفتی
در این دنیای تاریک گم شدم بی تو تنها و سر درگم شدم
در آسمانهای آبی دنبالت گشتم هیچ پیدا نکردم و باز گشتم
در میان ابرها دنبالت گشتم هیچ پیدا نکردم جز دل تنهای خودم
بی تو چه کنم با این دل سوخته چشمه هایی که به بازگشت تو دوخته
هر لحظه ام بایاد تو می گذرد دل تنهایم را فقط وجود تو می پذیرد
وجودی که هر لحظه در یادم بود همیشه دل نازکت در فکرم بود
رفتی و دلم را تنها گذاشتی روی دل ظریفم پا گذاشتی
رفتی و بشکست دل تنهای من هر لحظه ی زندگیم تنها شده غم های من
دلم هر لحظه تنها تر شد از پیش دلم افسوس خورد از لحظه ی خویش
چه باید کرد با این درد مجنون دلم دیوانه شد با یاد مجنون
دلم از مهر تو مجنون گشته دلم با دوریت چون خون گشته
هر لحظه به یادت هستم ای یار که اکنون هستم از یاد تو پر بار
تو را از یاد نخواهم برد هیچ گاه که تو هستی برایم همچو یک ماه