رحمان بوستانی ::
دوشنبه 85/1/14 ساعت 9:10 عصر
![](http://images.google.com/images?q=tbn:WPyXnZPfxeeaWM:www.irfurniture.com/gcards/love/love5.jpg)
می دونی به چی فکر می کنم ؟ به اینکه اگر نمی تونستم حرف دلم رو بهت بگم چقدر افسوس می خوردم . حیف بود اگه این همه احساسی که نسبت به تو داشتم و دارم رو بیان نمی کردم و تو بی خبر از دل من به آینده فکر می کردی در حالی که من فقط به تو فکر می کردم . چقدر سخت بود اگر بی آنکه حرفی به تو می زدم تو رو از دست می دادم و من می موندم و خاطره همه شبهایی که تنها توی کوچه ها قدم می زدم ، تنها با یاد تو ...
از وقتی که به دلم نشستی ، هر چند که با تو نبودم ولی یاد تو همیشه شیرین ترین خاطره ذهنم بوده و هست ... همیشه از اینکه نتونم حرفم رو بهت بگم دلم پر از سکوت می شد و ذهنم در لابلای اما ها و اگرها با نگرانی به دنبال دریچه امیدی برای داشتن تو می گشت ...
وحالا تو عزیز ترین چیزی هستی که خدا به من هدیه کرده
نوشته های دیگران()